سرایندهٔ فرامرزنامه:چو خورشید بنمود زرین درفش سفیده برآورد تیغ بنفش
❈۱❈
چو خورشید بنمود زرین درفش
سفیده برآورد تیغ بنفش
سرشاه انجم برآمد زخواب
برون جست کافور از مشک ناب
❈۲❈
همه تاجداران روی زمین
که بودند با تاج وتخت و نگین
به امید روی درخشنده ماه
کمربست شاهان زرین کلاه
❈۳❈
به میدان سه شه با سپاه آمدند
همه خواستگاران ماه آمدند
که تا از میان دختر نامدار
زشاهان کدامین کند خواستار
❈۴❈
برون آمد از شهر دستان به راه
ابا نامداران زابل سپاه
زیک سو زواره ابا سرکشان
بیامد برون با سپاه گران
❈۵❈
همان رستم و هم فرامرز راد
ابا نامداران دستان نژاد
کشیدند بر دشت،پرده سرای
نشستندگردان همه جابه جای
❈۶❈
گرانمایه دستان خورشید نور
برآمد چو جمشید برتخت خور
بزرگان نشستند در پیشگاه
به سر برنهادند زرین کلاه
❈۷❈
پری پیکران پیش تختش به پای
سرزلفشان بر سمن مشک سای
تهمتن نشست از برتخت زر
ابا نامداران زرین کمر
❈۸❈
گرانمایه بانو زره پوش شد
به ظلمت نهان چشمه نوش شد
کمر ترکش خسروانی ببست
یکی نیزه پهلوانی به دست
❈۹❈
بیامد به نزدیک دستان فراز
پیاده شد وبرد پیشش نماز
پس آنگه برآمد به بالای بور
چو شیری که برگور آید به شور
❈۱۰❈
نخست او بیامد به آوردگاه
نهنگ ژیان بود جیپور شاه
بپوشید ساز جوانان جنگ
زترکش فروهشته دم پلنگ
❈۱۱❈
زمانی درآن دشت جولان نمود
زبازو هنرهای مردان نمود
در آورد جیپال یک حمله کرد
چو شیر اندر آمد به عزم نبرد
❈۱۲❈
بگفتش که ای بدرگ شوم تن
به میدان کین پیش دستی به من
ندانی که چون رای جنگ آورم
سرسروران زیر سنگ آورم
❈۱۳❈
چو رای گزین دید این کار کرد
به میدان درآمد چو شیر نبرد
چنین گفت کای مردم بی خرد
کنند آنچنان کز خرد برخورد
❈۱۴❈
به هر جنگ پیشم سپر بفکنید
درین جنگ چون پیش دستی کنید
نخستین شما را درآرم ز اسب
پس آنگه کنم جنگ بانو گشسب
❈۱۵❈
از این گفته آشفته شد زال زر
به بانوی یل گفت بنما هنر
که این هرسه شه تیغ را برکشند
سپه یک به یک یکدگر را کشند
کامنت ها