سرایندهٔ فرامرزنامه:چو سالم بشد سی وشش این زمان زپیری رسیده به سر مرزبان
❈۱❈
چو سالم بشد سی وشش این زمان
زپیری رسیده به سر مرزبان
زباد خزانی رخم زرد شد
گل ارغوان رخم گرد شد
❈۲❈
بنفشه سمن گشت گل شد تهی
شدم چنبری شاخ سرو سهی
تنم خم گرفت ودلم غم گرفت
دو دیده بشوریده رخ،نم گرفت
❈۳❈
ز خورشید بر من نیامد تفی
وزین خرمنم چون نیامد کفی
نه گرگی زمیشم بشد در کنار
گلی هم نیامد نصیب از بهار
❈۴❈
جهان پر زگنجست و ما پر زرنج
شکوفه به هر سوی ما در شکنج
جهان را همه باده هست و نوا
مرا باد در دست و خود بینوا
❈۵❈
زنرگس کفم بازو جام شد
نظرگاه زو نقره خام شد
همه شاخ با زور و سیمست چیز
زرافشان همه ساله و نقره ریز
❈۶❈
مرا چاره زرد و موسیم شد
وزین نیستی دل به دو نیم شد
کسی را که بردست گیتی نیاز
بدان سان که بینی گرفتار آز
❈۷❈
گرانمایه گنجش به هر چند بیش
دلش آز بگرفت در بند نیش
به بخشش بیارای و بگشای دل
زبیشی برون کش همی پای دل
❈۸❈
نگویم مرا ده که سخت آیدت
گران سنگ زان بر درخت آیدت
همی گویمت شاد و خرم بزی
بیا شاد و خوش باش بی غم بزی
❈۹❈
ببخش و بیارام و بگشای مهر
که ناگه زبالای چهرت سپهر
بگردد بگرداندت سرنگون
به کاری بیابی فریب و فسون
❈۱۰❈
سرتاجداران به گرد اندراست
ترا دل بدین روز حرص اندر است
کامنت ها