سرایندهٔ فرامرزنامه:زجور زمانه دلم گشت سیر در این صبر واین کوره اردشیر
❈۱❈
زجور زمانه دلم گشت سیر
در این صبر واین کوره اردشیر
چنان دان که در یوم پیروز یاد
که بردوستان جمله فیروز باد
❈۲❈
چه کهتر چه مهتر هر آن کس که هست
همه شاد و خرم هم از باده مست
جهان را به شادی همی بسپرند
همه با می و رود و رامشگرند
❈۳❈
منم بی می و رود با یک سرود
نه یار و نه همدم نه آوای رود
یکی روستا بچه فرسیم
غلام و دل پاک فردوسیم
❈۴❈
نبینم همی لطف نیک اختری
شده مونسم دایما دفتری
کجا آفتابی که تف بخشدم
مگر چهره خسته بدرخشدم
❈۵❈
کجا کیقبادی که یادم کند
به چربی همی بخت شادم کند
گرم روغنی بودی اندر چراغ
وزین نیک و بد نیز چندی فراغ
❈۶❈
دهانم همی گوهران ریختن
زبرجد به لؤلؤ درآمیختن
سپاس از یکی شاه پروردگار
که گرچه حسابی درین روزگار
❈۷❈
چو نرگس،همه جام و لیکن تهی
به خانه،خداوند،آنگه رهی
جهان را نماند به کس پایدار
کشد یک به یک نیک و بد روزگار
❈۸❈
مرا گر نه باغست و کاخ بلند
نه میوه که خیزد به شاخ بلند
براین زشتی از وی نباید برید
چو باید چنان پرده دی درید
❈۹❈
کنون بازگردم به گفتار سرو
چراغ مهان سرو ماهان مرو
کامنت ها