سرایندهٔ فرامرزنامه:برون رفت زان پس به جنگ سنور نمودند آن جای او را زدور
❈۱❈
برون رفت زان پس به جنگ سنور
نمودند آن جای او را زدور
خود و بیژن گیو با گستهم
برفتند گرگین میلاد هم
❈۲❈
بدان تیغ بالا سپاه انجمن
دلیران هندی همه تن به تن
از آن مرغزاران چو دد بنگرید
چو رعد خروشان زجا بردمید
❈۳❈
چو آتش بیامد سوی سرکشان
چو پیدا شد آن بدرگ بدنشان
زهر سو دلیران برو تاختند
همه تیغ و نیزه برافراختند
❈۴❈
فرومایه دد چون برآورد جوش
زمین شد پراز گرد وآمد خروش
دلیران،نخستین به تیر خدنگ
گرفتند و شد لعل چشم پلنگ
❈۵❈
زپیکان،تن پیل چون خسته شد
یکی لحظه زان تیزی آهسته شد
رسید اندر آن پهلوان زمین
به مغزش عمود گران زد به کین
❈۶❈
سرو پنجه و مغز او کرد پست
همه یال و دندان او برشکست
بییفتاد آن دد چو یک لخت کوه
به پیش بزرگان ایران گروه
❈۷❈
بماندند زان دد یکایک شگفت
سرو پای و دندان او برگرفت
زگیتی تهی شد چو یال سنور
شدندش همه آفرین خوان زدور
❈۸❈
چو شد ایمن از دد همه بوم و بر
سوی کید شد گرد پرخاشخر
همی شد شب وروز با انجمن
رسید اندر آن گنبد برهمن
❈۹❈
سواره چو شد نزد کاخ بلند
نگه کرد و دید آن تن هوشمند
یکی شخص پاکیزه و خوب روی
همه تن چو برف و چو کافور موی
❈۱۰❈
جهان پهلوان برد پیشش نماز
بپرسید پیرش ز راه
بدو گفت کای بچه پهلوان
جهان را تویی یادگار از گوان
❈۱۱❈
در این هند ما دین، تو پیدا کنی
در او نام یزدان هویدا کنی
رخ گیتی از بد، تو شویی به تیغ
بگیر و بکش هر کت آید دریغ
❈۱۲❈
چه جیپال هند و چه فرزانه کید
بگیرش که هستند پیش تو صید
کامنت ها