سرایندهٔ فرامرزنامه:بشد پیر دستور و بوسید تخت تنی دید بر تخت همچون درخت
❈۱❈
بشد پیر دستور و بوسید تخت
تنی دید بر تخت همچون درخت
ستایش کنان گفت کای نیک پی
زچرخش غمی نیست کاوس کی
❈۲❈
که چون تر کمر بسته ای تخت او
به گردون برآ»د همین بخت او
به پوزش فرستادمان شاه کید
که چون پیش تیغ تو کوشیم صید
❈۳❈
سزد گر ز کین سر بتابی همی
که از مار رهی تر نیابی همی
ترا نیک خواهی کمر بسته ایم
وز آن پیش دستی جگر خسته ایم
❈۴❈
اگر پهلوان دور گردد زکین
بپوییم وبنهیم سر بر زمین
بگفت و سرشک از دو دیده نوار
ببارید مانند ابر بهار
❈۵❈
بدو پهلوان گفت کای پاک پیر
خردمند و دانا و دانش پذیر
چو کاوس را کید بنددکمر
مرا مهتر است از گرامی پدر
❈۶❈
وگر سر بپیچد به الماس تیز
برآرم زجانش یکی رستخیز
مرا کی نفرمود با کس نبرد
مگر آنکه سر پیچد از دادگرد
❈۷❈
کسی کو سرکینه خارد همی
زمانه بدو تیغ بارد همی
کسی سرنهد در جهان سرشود
بلند آید و پایه برتر شود
❈۸❈
بگویش که ما را گرامی شدی
که در خانه نیک نامی شدی
چو طهمور زین گونه بشنید دست
به بر زد گرفت و بیفتاد پست
❈۹❈
بفرمود کو خلعت شاهوار
بدان پیر پاکیزه هوشیار
بپوشید رخت و ببوسید تخت
برون شد به کردار زرین درخت
❈۱۰❈
بیامد برکید و با او بگفت
که در نیک نامی بدیدمش جفت
رخش ماه بالا چو سرو سهی
فروزان بدو تخت شاهنشهی
❈۱۱❈
خردمند و بینادل و پر هنر
دلیر و جهانگیر و پر مغز سر
به چرخ کیانی و گرز بزرگ
نماند همی جز به سام سترگ
❈۱۲❈
نباشد شگفت از بر ویال و فر
بگیرد جهان را همه سر به سر
کامنت ها