سرایندهٔ فرامرزنامه:یکی روز، پردخته شد پیشگاه فرامرز و گرگین بد و کیدشاه
❈۱❈
یکی روز، پردخته شد پیشگاه
فرامرز و گرگین بد و کیدشاه
چنین گفت با کید هندی،دلیر
که چشمم زرویت نگشتست سیر
❈۲❈
مرا رای جیپال و آن مرز خاست
شدن سوی آن مرز و بومم هواست
کنون آرزو دارم از تو یکی
بگویم تو بشنو مپیچ اندکی
❈۳❈
زراسب گرانمایه فرزند توس
که با تخت و تاج است و با پیل وکوس
نژاد وی از نامور نوزر است
گذشته زکاوس کی مهتر است
❈۴❈
دگر بیژن گیو کو روز جنگ
نیندیشد از شیر و جوشا نهنگ
زمادر سوی زال دارد نژاد
پدر گیو گودرز و با فر وداد
❈۵❈
برادر ورا هست هفتاد و هشت
گذارد زمین زیرشان کوه ودشت
به درگاه کاوس کی مهترند
زایرانیان سر به سر مهترند
❈۶❈
به دامادی کید کردند رای
بدین در چه گوید کنون کدخدای
بدو کید گفتا که تو مهتری
پسر زان تو هم پدر دختری
❈۷❈
چو دانی که این کار زیبا بود
ترا دل بدین هم شکیبا بود
کنیز تواند آن دو سر زان تست
به گیتی مرا جان و سر زان تست
❈۸❈
هم اندر زمان دختران را بخواند
به نزد جهان پهلوانشان نشاند
دو مرد گرانمایه آورد پیش
ببستند کابین به آیین خویش
❈۹❈
یکی دست در دست بیژن نهاد
دگر زان شه نوذری کرد یاد
نثاری فشاندند بر هر چهار
یکی غلغل افتاد در هند بار
❈۱۰❈
در گنج بگشود و کید گزین
ستوه آمد از زر و گوهر زمین
فرستادشان یک به یک برگ وساز
چو یک هفته بودند با کام وناز
کامنت ها