سرایندهٔ فرامرزنامه:دگر گفت کی پهلو دلپذیر به سالی جوان و به اندیشه پیر
❈۱❈
دگر گفت کی پهلو دلپذیر
به سالی جوان و به اندیشه پیر
سواری شنیدم که چون برنشست
شد از دست وافتاد بر سر نشست
❈۲❈
سخن گوید او هیچ تو نشنوی
بگوید همین تازی وپهلوی
به میدان چو خورشید چون دم زند
همه گوهر افشاند از لب زند
❈۳❈
زبانش به پیری نگوید سخن
مراین داستان را توپاسخ بکن
کامنت ها