نیر تبریزی:بحرها آمد بلب خوشیده کف کایدرخشان گوهر بحر شرف
❈۱❈
بحرها آمد بلب خوشیده کف
کایدرخشان گوهر بحر شرف
حیرت اندر حیرت آمد زین عجب
تشنگان سیراب و دریا خشک لب
❈۲❈
تشنه کاما بحر ها در جز رومد
جمله از جوی تو میجوید مدد
هین بنوش از ما که از جوی توایم
تشنه این لعل دلجوی تو ایم
❈۳❈
بی لبت ما را جگر صد چاک باد
آبها را بی تو بر سر خاک باد
خشک لب از مهر مادر کام تو
شرم مان بادا ز روی مام تو
❈۴❈
کاش دریاها شدی یکسر سراب
کشت آدم سوختی از قحط آب
تشنه کاما دامن از ما بر مکش
تشنۀ آنکام خشگیم العطش
❈۵❈
گفت شه کای بحرهای باخروش
نیست جای دم زدن اینجا خموش
من به بحری تشنه ام کابم گشد
همچو بیماری که بحرانش کشد
❈۶❈
دمبدم آن بحر ژرف بی آمد
سوی خویشم میکشد با جزر و مد
که بسوی ساحلم دارد یله
که ز موجم میکشد در سلسله
❈۷❈
عشق خندان از کشاکشهای او
عقل را دلخون ز استغنای او
آچارۀ مستسقی عشق آب نیست
درد او را چاره جز خوناب نیست
❈۸❈
نکنه تشنه دور چشم ساقی است
بحر خوشد او همان مستسقی است
تشنۀ کاین آتش او را در دل است
چاره گر هست آب تیغ قاتلست
❈۹❈
قاتلا زود آی که بس تشنه ام
در سبو ریز آب تیغ و دشنه ام
قاتلا زود آکه روزم شام شد
جان ملول از تنگنای دام شد
❈۱۰❈
قاتلا زود آ که بس تاخیر شد
وعدۀ دیدار جانان دیر شد
قاتلا هین تیزتر کن خنجرم
ترسمش که دیر برد حنجرم
❈۱۱❈
قاتلا ایمن نیم من از بدا
زودتر میکن سرم از تن جدا
پس روید ای بحرها زین رهگذر
بر ندارم مرهم از زخم جگر
❈۱۲❈
نز زمین منت پذیرم نز فلک
زخمم از جای دگر دارد نمک
زیرکان کز حال دریا مخبرند
قطره سوی بحر عمان کی برند
❈۱۳❈
اندرین آبی که ما را در خم است
صد هزاران نوح با طوفان کمست
نی درو پا باب و نه پیدا کنار
بحرها غرقند در وی صد هزار
❈۱۴❈
نیست از تاب عطش بی تا بیم
کز عطش بود از ازل سیرابیم
آب کم چو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
کامنت ها