نیر تبریزی:زعفر آمد با سپاه بیعدد از گروه جنیان بهر مدد
❈۱❈
زعفر آمد با سپاه بیعدد
از گروه جنیان بهر مدد
گفت شاها بهر یاری آمدم
نی که بهر حق گذاری آمدم
❈۲❈
باب تو آنصاحب تاج غدیر
بر گروه جنیان کردم امیر
هین بفرما ای امیر غرب و شرق
کاین سیه بختان بخون سازیم غرق
❈۳❈
هین بفرما ایشه حیدر حشم
تا کنم تو غزوۀ بتر العلم
هین بفرما ای شه احمد شکوه
تا فرو شویم بخون ایندشت و کوه
❈۴❈
هین بفرما تا نمایم زینفریق
تا فسخ ناری در ایندشت سحیق
گفت حاشا رحمت رب غفور
کی پسندد چیره بینا را بکور
❈۵❈
گفت ما نیز ایخداوند صور
نک فرود آئیم در جلد بشر
تا بکوشش با هم انبازی کنیم
چون بشر مردانه جانبازی کنیم
❈۶❈
گفت من خود قدرت یزدانیم
حیدر بدر و احد را ثانیم
دست قدرت گر بر آرم زاستین
آدمی از تو برآرم زاب و طین
❈۷❈
این بنای کهنه را فانی کنم
ابتدای عالم ثانی کنم
لیک عشقم کرده سیر از جان خویش
زعفرا دیر است واپس ران زپیش
❈۸❈
بسته ام عهدی بجانان در الست
که بجز وی بگذرم از هر چه هست
آمده سر وعدۀ سوگند من
زعفرا بگذر مشو پابند من
❈۹❈
زعفرا من شاهبار عرشیم
تنگدل زبندامگاه فرشیم
نک سفیرم میزنند از آسمان
بگذر افسون پری با من مخوان
❈۱۰❈
چند باید داشت این تار تنم
همچو عیسی پای بند سوزنم
زعفر از میدان بزاری بازگشت
شاه ماند و خصم آن پهنای دشت
کامنت ها