نیر تبریزی:ماند چون تنها بمیدان شاه دین غلغله افتاد بر چرخ برین
❈۱❈
ماند چون تنها بمیدان شاه دین
غلغله افتاد بر چرخ برین
آمد از گردون فرود ارواح پاک
بر نظاره آن جمال تابناک
❈۲❈
شد ممثل بر گروه مشرکین
هیکل توحید رب العالمین
قدسیانرا شد مصور در خیال
که مجسم گشته ذات ذو الجلال
❈۳❈
گر نبودی صیحۀ هل من معین
آن گمان گشتی مبدل بر یقین
شد یکایک سوی شاه شیر گیر
یکهزار و نهصد و پنجه دلیر
❈۴❈
در نخستین ضربتش سر باختند
با دو نیمه تن جهان پرداختند
گفت زاد سعد باطیش و تعب
ویحکم هذابن قتال العرب
❈۵❈
سفلۀ را کش خصال روبهی است
پنجه با شیران نمودن ز ابلهی است
خاصه شیرانی که زاد حیدرند
با شجاعت زادۀ یکمادرند
❈۶❈
هین فرود آئید یکسر گرد او
تیر بارانش کنید از چارسو
مشرکان رو بسوی وجه الله کرد
تیره ابری رو بسوی ماه کرد
❈۷❈
زد پره بروی خان با طبل و کوس
چون بگرد شعلۀ آتش مجوس
شد پر مرغان تیر تیز پر
چونسلیمان سایه گردانش بسر
❈۸❈
جنبش و جیش و غریو و هلهله
او فکند اندر بیابان غلغله
هر چه بر وس سخت تر گشتی نبرد
رخ ز شوقش سرختر گشتی چو ورد
❈۹❈
آری آری عشق را اینست حال
چونشود نزدیک هنگام وصال
شیر حق با ذوالفقار حیدری
برد حمله بر جنود خیبری
❈۱۰❈
از شرار تیغ او چون رستخیز
شد مجسم دوزخی دشت ستیز
بسکه شد لبریز ز اعوان یزید
شد خموش از نعرۀ هل من مزید
❈۱۱❈
کرد طومار اجل یکباره طی
صیحۀ مت یا عدو الله وی
تا نظر میبرد چشم روزگار
بود دشتی پر حسین و ذو الفقار
❈۱۲❈
تاختی هر سو گروه کفر کیش
میدویدی تیغ او صد کام پیش
رسته گفتی بر سر هر کافری
حیدری با ذوالفقار دیگری
❈۱۳❈
بسکه خون بارید ز ابر تیغ تیز
بر اجلها بسته شد راه گریز
قدسیان بر حال او گریان همه
لب گران انگشت بر دندان همه
❈۱۴❈
کایدریغ این شاه که بی لشگر است
لب ز آبش خشک و چشم از خون تر است
نه حبیبی و نه مسلم نه زهیر
نه ریاحی و نه عابس نه بریر
❈۱۵❈
نه علیّ اکبر و نه قاسمی
نه علمدار آن جوان هاشمی
ایدریغ این دست و ساعد کش به تیغ
ساربان خواهد بریدن بیدریغ
❈۱۶❈
ایدریغ این سر که با تیغ جفا
یکدم دیگر برندش از قفا
ایدریغ این تن که خواهد شد سحیق
آخر از سم ستور این فریق
❈۱۷❈
ایدریغ این بانوان با شکوه
که بخواهد هشت سر در دشت و کوه
کامنت ها