نیر تبریزی:شد چو خورشید امامت در حجاب سر برآوردند خفاشان ز خواب
❈۱❈
شد چو خورشید امامت در حجاب
سر برآوردند خفاشان ز خواب
سوی خرگاه امامت تاختند
کافران دیر از حرم نشناختند
❈۲❈
فاطمه دخت شهنشاه شهید
از درون آسیمه سر بیرون دوید
دید شاه ایستاده شمشیری بدست
بهر منع آن گروه خود پرست
❈۳❈
شد بصد حیرت درون خیمه باز
گفت با سجاد کی بدر حجاز
شاه ما که کشته اش پنداشتیم
بهر او آهنگ ماتم داشتیم
❈۴❈
سوی ما یک بهر یاری آمده
تندرست از زخم کاری آمده
گر بود این شاه آن جسم طریح
قصۀ زعم یهود است و مسیح
❈۵❈
یا نه خود این هر دو شاه ذوالمن است
روح بکروحست اگر با صد تن است
از تو ای بی نقش با چندین صور
هم منزه هم شبه خیره سر
❈۶❈
گفت سجادش که ای بانوی راد
هست این افرشتۀ رب العباد
کامده در کسوت شه پیش ما
بهر دفع وحشت و تشویش ما
❈۷❈
اینچنین باشد حدیث اهل راز
شرح اسرار حقیقت با مجاز
چونرقیب ناموافق تندخوست
به که در آئینه بینی روی دوست
❈۸❈
دیده میباید که باشد شه شناس
تا شناسد شاهرا در هر لباس
شد چو غایب آنشه حیدر شکوه
دست بر یغما گشودند آنگروه
❈۹❈
خیمۀ کز تار زلف عنبرین
در چنان رشته طنابش حور عین
ز اطلس عرش معلی شقه اش
سر آن اعراف نهان در حقه اش
❈۱۰❈
قبه اش کو برده از اوج سپهر
خیره از نورش دو چشم ماه و مهر
پوش زرین فلک پیرایه اش
خفته صد خورشید زیر سایه اش
❈۱۱❈
او فکنده در بسیط نینوی
صیت الرحمن علی العرش استوی
شهپر جبریل جاروب درش
جلوه گاه طور سینا منظرش
❈۱۲❈
فرقۀ نمرودیان بی حیا
سوختند آن بارگاه کبریا
شد زدود دودۀ آل خلیل
دیدۀ جبریل خون یا لاچونیل
❈۱۳❈
آتشیکه شد به یثرب شعله ور
دود آن از نینوا بر گرد سر
خانۀ دین شد از آن آتش بیاد
پرده پوشان روی در صحرا نهاد
❈۱۴❈
آن یکی آتش گرفته دامنش
راندگر چاک از جفا پیراهنش
آن یک از هول عدو در خواب غش
واندگر افسرده چونگل از عطش
❈۱۵❈
شد بید از بانوان تاج ور
گوشوار از گوش و معجرها ز سر
زینب آن شمع شبستان حرم
خویشتن میزد بر آتش دمبدم
❈۱۶❈
گفت مردی ایعجب زینحرص زفت
کس ز حرص مال در آتش نرفت
الله او را خود چه در آتش در است
نه سمندر نه خلیل آذر است
❈۱۷❈
ناگهان آن طایر پر سوخته
شد برون زان آتش افروخته
برکشیده تنک بیماری علیل
در کنار آن بانوی آل خلیل
❈۱۸❈
بوی آن قومی که با عشقش خوشند
ماهی آیند و مرغ آتشند
نیست پروانه سزاوار ملام
کاندر آتش پخته گردد عشق خام
کامنت ها