نیر تبریزی:بپای دار کشد محتسب ز میکده مستم خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم
❈۱❈
بپای دار کشد محتسب ز میکده مستم
خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم
ز چشم سرخوش ساقی رهین عهد الستم
که تا بحشر نبینند جز پیاله بدستم
❈۲❈
برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم
هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم
صبا بگو بکماندار من که ساعد سیمین
مدار رنجه که من صیدپای رفته بشستم
❈۳❈
ز پا درازی دل طاقتم سرآمدو آخر
کمند طرۀ موئی بپاش بستم و رستم
عنان هوش ز دستم ربود چشم تو ساقی
مده پیاله بدستم که من ز پای نشستم
❈۴❈
ز من بدلبر بیمهر زود سیر که گوید
که تار رشته سرامد ز بس کسستی و بستم
کامنت ها