نیر تبریزی:می بنالم که بسر وقت رسد صیادم نه من از تنگی دام است که در فریادم
❈۱❈
می بنالم که بسر وقت رسد صیادم
نه من از تنگی دام است که در فریادم
سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم
کاش میکرد بخود روی قفس صیادم
❈۲❈
تیر کز شست بشد باز نیاید بکمان
پند پیران چکنم من که دل از کف دادم
کشت دور فلک از منت تعمیر مرا
خنک آنروز که سیلی برد از بنیادم
❈۳❈
من که از خلد برین دل نگران بستم بار
تا سر کوی تو دیدم همه رفت از یادم
خواجه دشوار پسند است و مرا روی سیاه
ترسم از بندگی خویش کنم آزادم
❈۴❈
چشم بر صورت منظور نه صوت و نه سخن
عشق در حکمت اشراق نمود استادم
گله از آدم خاکی نه طریق ادبست
گرچه آورد در این دیر خراب آبادم
❈۵❈
لطف سلطان ازل خواست که از سجدۀ خاک
بار این نخوت بیهوده دهد بر بادم
نخورم غم که برد بار بد انگلشن قدس
علت نخوت و مستی چو ز سر بنهادم
❈۶❈
نیرّ ابن نامه بدیوان عمل نتوان برد
آه اگر لطف شهنشه نکند امدادم
وارث ساقی کوثر شه مهر افسر طوس
آنکه با داغ غلامیش ز مادر زادم
کامنت ها