نیر تبریزی:دل گسست از من و با چشم تو پیوست به هم دشمن و دوست به خونم شد و همدست به هم
❈۱❈
دل گسست از من و با چشم تو پیوست به هم
دشمن و دوست به خونم شد و همدست به هم
رشتهٔ مهر چنان میگسل از هم که چو خط
ز در صلح در آید بتوان بست به هم
❈۲❈
به کدامین طرف ای موج روانی که دگر
زورقی نیست درین بحر که نشکست به هم
تیر مژگان تو تا در دل خونبار نشست
شستم از دیده به یک چشم زدن دست به هم
❈۳❈
چشم صیدافکن آن ترک کمانکش نازم
که کند تعبیه صد تبر بیک شست به هم
گر زرهپوش شود عارضت از خط چه عجب
که کشیده است بر او تیغ دو بد مست به هم
کامنت ها