نیر تبریزی:عهدها شد که نکردی بنگاهی شادم سست عهدا مگر از چشم تو باز افتادم
❈۱❈
عهدها شد که نکردی بنگاهی شادم
سست عهدا مگر از چشم تو باز افتادم
ز خیال سر زلف تو مرا نیست گزیر
که جز اینخط جنون یاد نداد استادم
❈۲❈
تو بشیر بنتر از آنی که بشیرین مانی
رو ندیدم اگر انصاف دهد فرهادم
هر بلایت بتن آید کنم آویزۀ جان
بندۀ عاجزم ایخواجه مکن آزادم
❈۳❈
گفتیم کام زیاد لب من تلخ مدار
هرگز این نکتۀ شیرین نرود از یادم
نالۀ زار من از وحشت جان نیست ولیک
ترسم از ضعف نیارد بنظر صیادم
❈۴❈
وعدۀ قند لبی دادی و عمریست دراز
که مکرر کنمش تا نرود از یادم
شدم از زلف تو سر حلقۀ اصحاب جنون
گر چه آشفته بود سلسلۀ اسنادم
❈۵❈
بس خرابم ز تبه کاری ایام امید
که کند همت صاحب نظری آبادم
نیرّ افکند و هم شور حسینی بعراق
گر بیاین ملایک بمبار کبادم
کامنت ها