نیر تبریزی:بخطا میرمد آن نرگس فتان از من که بیک غمزه توان برد دل آسان از من
❈۱❈
بخطا میرمد آن نرگس فتان از من
که بیک غمزه توان برد دل آسان از من
منت ابر بهار است ز باران سرشگ
بیرخت بر سر یکدشت مغیلان از من
❈۲❈
تخم صبرم بدل ای پیر جهاندیده مکار
که نه چینی بجز از خوشۀ حرمان از من
آن شد ایخواه که از جانرود پای شکیب
کانزمان دست ز من بود و گریبان از من
❈۳❈
گریه ام کشت دهانی به تبسم بگشای
تا یکی تنگدل ایغنچۀ خندان از من
باغبان گو که بتاوان تماشای گل
برد از خون جگر لاله بدامان از من
❈۴❈
صید هشیار ز صیاد گریزد لیکن
نه بدینگونه که صیاد گریزان از من
نیرّا با همه سودا زدگی حیرانم
گر چه آنطفل پریروست هراسان از من
کامنت ها