نیر تبریزی:بر آن سری که بگیری ز لعل او کامی شراب نوش که در عین پختگی خامی
❈۱❈
بر آن سری که بگیری ز لعل او کامی
شراب نوش که در عین پختگی خامی
براه بادیه شرط است سر قدم کردن
اگر بکعبۀ گوش به بندی احرامی
❈۲❈
نسیم صبح خدا را تو محرم رازی
ببر زما به سر کوی دوست پیغامی
که آخر ای بت نامهربان من چه شود
که خواجۀ برد از بنده بر زبان نامی
❈۳❈
بخاکپای تو تا جان کنم نثار ایدوست
بسوی پرستش رنجور غم بنه کامی
میان حلقۀ زلفی فتاده دل که از او
پدید نیست نه آغازی و نه انجامی
❈۴❈
رهت بصومعه ندهند زاهدان نیر
قدیم بدیر مغان نه که رند بدنامی
کامنت ها