نیر تبریزی:یارب آنخال که ما را شد از او روز سیاه ببلای خم زلف تو گرفتار آید
❈۱❈
یارب آنخال که ما را شد از او روز سیاه
ببلای خم زلف تو گرفتار آید
دم جان بخش مسیحاست سحرخیزانرا
شعلۀ آه که از سینۀ افکار آید
❈۲❈
زلفت ار برد بیغما دل شهری چه عجب
هر چه گویند از آنرهزن طرّار آید
ایدل غمزده خوابی که شب از نیمه گذشت
وقت آنست که همسایه زنهار آید
❈۳❈
واعظانرا رسد از زمزمۀ عشق بگوش
سیحه درهم گسلد مست ببازار آید
اینکه بیمار غمت کرد ز دوری نیرّ
دل قوی دار که خود نیز پرستار آید
کامنت ها