نیر تبریزی:چون گرفتند ره کوی شهادت در پیش زمرۀ خیل اسیران به هزاران تشویش
❈۱❈
چون گرفتند ره کوی شهادت در پیش
زمرۀ خیل اسیران به هزاران تشویش
هر یکی نعش شهیدی به بر آورد چو جان
کرد با همدم خود شرح پریشانی خویش
❈۲❈
زان میان زینب دل‌سوخته با ناله و زار
از ستمکاری آن طایفۀ کافرکیش
روی بر پای برادر بنهاد از سر شوق
گفت کی سینۀ مجروح مرا مرهم ریش
❈۳❈
به چه عضو تو زنم بوسه نداند چه کند
بر سر سفرۀ سلطان چو نشنید درویش
این تویی با من و غوغای رقیبان از پس
وین منم بی تو گرفته ره صحرا در پیش
❈۴❈
تو سفر کردی و در کار دل‌آزاری من
آسمان تیر جفا پاک بپرداخت ز کیش
هجر با صبر من آن کرد که بادی به غبار
خصم با جان من آن کرد که سیلی به حشیش
❈۵❈
تو و من بعد نگهداری این قوم عزیز
من و من بعد پرستاری این جمع پریش
چارۀ هجر شکیب است و لیکن چه کنم
که بود درد فراق توام از حوصله پیش
کامنت ها