نیر تبریزی:شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش تو خصم بین که به یغما زره برد ز تنش
❈۱❈
شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش
تو خصم بین که به یغما زره برد ز تنش
زره به غارت اگر برد خصم خیره چه غم
که بود جوشن تن زلفهای پرشکنش
❈۲❈
چه آب بست به گلزار بوتراب سپهر
که خون چکد همه از چشم لالۀ دهنش
یکی به حکم تفرّج به نینوا بگذر
پر از شقایق و گلنار زخم بین چمنش
❈۳❈
شهی که سندس فردوس بود پوشش او
روا ندید به تن خصم جامۀ کهنش
لبی که روح قدس از دمش سخنگو شد
شگفت بین که بریدند در دهن سخنش
❈۴❈
تنی ضعیف که پاسی فزون نماند درست
صبابه بیهده کردی ز خار و خس ، کفنش
دگر بشیر به کنعان چه ارمغان آرد
ز یوسفی که قبا کرده گرگ ، پیرهنش
❈۵❈
سپهر کاش چو میداد ملک جم بر باد
همین به خاتم از او بود قانع ، اهرمنش
چراغ دودهٔ طه فلک به یثرب کُشت
ز قصر شام سر آورد دود انجمنش
❈۶❈
زمانه گلشن زهرا چنان به یغما داد
که بار قافله شد ارغوان و یاسمنش
فلک سری که سرودش کلام یزدان بود
نبود در خور چوب جفا لب و دهنش
❈۷❈
گهش به دیر نشاندی گهش به قعر تنور
گهی به نیزه و گه بر درخت و گه لگنش
مگر وفا به مکافات روز بدر نکرد
تطاولی که کشید از تو جسم ممتحنش
کامنت ها