نیر تبریزی:با سینه غمت را سروکار بست و گرنه صد بار ز آه سحرش سوخته بودم
❈۱❈
با سینه غمت را سروکار بست و گرنه
صد بار ز آه سحرش سوخته بودم
یک لحظه فراق توام از دیده فرو ریخت
اشگی که بصد خون دل اندوخته بودم
❈۲❈
تا جای خیالت نشود تیره شب هجر
صد مشعله از آه دل افروخته بودم
کامنت ها