گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

نظامی:در آن مدت که من در بسته بودم سخن با آسمان پیوسته بودم

❈۱❈
در آن مدت که من در بسته بودم سخن با آسمان پیوسته بودم
گهی برج کواکب می‌بریدم گهی ستر ملایک می‌دریدم
❈۲❈
یگانه دوستی بودم خدائی به صد دل کرده با جان آشنائی
تعصب را کمر در بسته چون شیر شده بر من سپر بر خصم شمشیر
❈۳❈
در دنیا بدانش بند کرده ز دنیا دل بدین خرسند کرده
شبی در هم شده چون حلقه زر به نقره نقره زد بر حلقه در
❈۴❈
درآمد سر گرفته سر گرفته عتابی سخت با من در گرفته
که احسنت ای جهاندار معانی که در ملک سخن صاحبقرانی
❈۵❈
پس از پنجاه چله در چهل سال مزن پنجه در این حرف ورق مال
درین روزه چو هستی پای بر جای به مردار استخوانی روزه مگشای
❈۶❈
نکرده آرزو هرگز ترا بند که دنیا را نبودی آرزومند
چو داری در سنان نوک خامه کلید قفل چندین گنج‌نامه
❈۷❈
مسی را زر بر اندودن غرض چیست زر اندر سیم‌تر زین می‌توان زیست
چرا چون گنج قارون خاک بهری نه استاد سخن گویان دهری؟
❈۸❈
در توحید زن کاوازه داری چرا رسم مغان را تازه داری
سخندانان دلت را مرده دانند اگر چه زند خوانان زنده خوانند
❈۹❈
ز شورش کردن آن تلخ گفتار ترشروئی نکردم هیچ در کار
ز شیرین کاری شیرین دلبند فرو خواندم به گوشش نکته‌ای چند
❈۱۰❈
وزان دیبا که می‌بستم طرازش نمودم نقش‌های دل نوازش
چو صاحب سنگ دید آن نقش ارژنگ فرو ماند از سخن چون نقش بر سنگ
❈۱۱❈
بدو گفتم ز خاموشی چه جوئی زبانت کو که احسنتی بگوئی
به صد تسلیم گفت ای من غلامت زبانم وقف بر تسبیح نامت
❈۱۲❈
چو بشنیدم ز شیرین داستان را ز شیرینی فرو بردم زبان را
چنین سحری تو دانی یاد کردن بتی را کعبه‌ای بنیاد کردن
❈۱۳❈
مگر شیرین بدان کردی دهانم که در حلقم شکر گردد زبانم
اگر خوردم زبان را من شکروار زبان چون توئی بادا شکربار
❈۱۴❈
به پایان بر چو این ره بر گشادی تمامش کن چو بنیادش نهادی
در این گفتن ز دولت یاریت باد برومندی و برخورداریت باد
❈۱۵❈
چرا گشتی درین بی‌غوله پا بست چنین نقد عراقی بر کف دست
رکاب از شهربند گنجه بگشای عنان شیر داری پنجه بگشای
❈۱۶❈
فرس بیرون فکن میدان فراخست تو سرسبزی و دولت سبز شاخست
زمانه نغز گفتاری ندارد و گر دارد چو تو باری ندارد
❈۱۷❈
همائی کن برافکن سایه برکار ولایت را به جغدی چند مسپار
چراغند این دو سه پروانه خویش پدیدار آمده در خانه خویش
❈۱۸❈
دو منزل گر شوند از شهر خود دور نبینی هیچ کس را رونق و نور
تو آن خورشید نورانی قیاسی که مشرق تا به مغرب روشناسی
❈۱۹❈
چو تو حالی نهادی پای در پیش به کنجی هر کسی گیرد سر خویش
هم آفاق هنر یابد حصاری هم اقلیم سخن بیند سواری
❈۲۰❈
به تندی گفتم ای بخت بلندم نه تو قصابی و من گوپسندم
مدم دم تا چراغ من نمیرد که در موسی دم عیسی نگیرد
❈۲۱❈
به حشوی چندم آتش برمیفروز که من خود چون چراغم خویشتن سوز
من آن شیشه‌ام که گر بر من زنی سنگ ز نام و کنیتم گیرد جهان ننگ
❈۲۲❈
مسی بینی زری به روی کشیده به مرداری کلابی بر دمیده
نبینی جز هوای خویش قوتم بجز بادی نیابی در بروتم
❈۲۳❈
فلک در طالعم شیری نموده‌است ولیکن شیر پشمینم چه سوداست
نه آن شیرم که با دشمن برآیم مرا آن بس که من با من برآیم
❈۲۴❈
نشاطی پیش ازین بود آن قدم رفت غروری کز جوانی بود هم رفت
حدیث کودکی و خودپرستی رها کن کان خیالی بود و مستی
❈۲۵❈
چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست نمی‌شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال چهل ساله فرو ریزد پر و بال
❈۲۶❈
پس از پنجه نباشد تندرستی بصر کندی پذیرد پای سستی
چو شصت آمد نشست آمد پدیدار چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار
❈۲۷❈
به هشتاد و نود چون در رسیدی بسا سخنی که از گیتی کشیدی
وز آنجا گر به صد منزل رسانی بود مرگی به صورت زندگانی
❈۲۸❈
اگر صد سال مانی ور یکی روز بباید رفت ازین کاخ دل افروز
پس آن بهتر که خود را شاد داری در آن شادی خدا را یاد داری
❈۲۹❈
به وقت خوشدلی چون شمع پرتاب دهن پر خنده داری دیده پر آب
چو صبح آن روشنان از گریه رستند که برق خنده را بر لب ببستند
❈۳۰❈
چوبی گریه نشاید بود خندان وزین خنده نشاید بست دندان
بیاموزم تو را گر کاربندی که بی گریه زمانی خوش بخندی
❈۳۱❈
چو خندان گردی از فرخنده فالی بخندان تنگدستی را به مالی
نه بینی آفتاب آسمان را کز آن خندد که خنداند جهان را

فایل صوتی خمسه بخش ۱۳ - عذر انگیزی در نظم کتاب

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

محمد روستایی
2016-06-07T16:46:42
با سلام مصرع در آن مدت که من در بسته بودم زیباتر آن است که با مصرع زیر جایگزین شود :در آن دوران که من در بسته بودم
علی
2016-06-16T01:02:31
سپاس از تاریخ ما برای شعر،متاسفم،تنها ایراد گیری و اظهار فضل کردن،یکم از تفسیر اشعار سخن برانید،اینکه کدوم قافیه درسته یا کدوم مصرع بهتره اصلا مهم نیست،تیری در تاریکیست که میزنید و هیچکس جز خدا و خود نظامی و دیگر شعرا و اطرافیانشان نمیدانند اصل شعر چه بوده.تمام سایت شده ایراد از ظاهر اشعار.
فریبرز مالکی
2013-03-06T16:52:38
در بیت 49 چو عمر از سی گذشتت یا خود از بیست صحیح می باشد
عیسی سجادی از شوشتر
2010-06-18T00:16:52
با سلام لطفا موارد زیر را اصلاح فرمایید درست و صحیح ابیات چنین است بیت 7 در امد سر گذشت از سر گرفته - عتابی سخت با من در گرفته // بیت 9 پس از پنجاه چله در چهل سال - نزد بر خط خودبا کس چنین فال-- این بیت هم ثبت نشده فریب بت پرستان بفکن از مشت - فسون خوانی مکن چون زند و زردشت // بیت 24 چنین سحری توانی ساز کردن - بتی با کعبه ای انباز کردن-- بیت 41 چو بخشودی تو چندین دم میفروز - که من همچون چراغم خویشتن سوز و--بیت 43 من ان جامم که گر بر من زنی سنگ - زنام وکنیه ام گیرد جهان رنگ---پاسخ: با تشکر، مواردی که ذکر کردید همه از تفاوت نسخه‌ها ناشی می‌شود و ما برای جلوگیری از ایجاد ملغمه‌ای از نقلهای مختلف در این موارد نقل متن را دستکاری نمی‌کنیم و فقط مواردی را که به طور آشکار غلط تایپی عامل آنها بوده تصحیح می‌کنیم و نقل بدل را برای استفادهٔ دوستان در حاشیه نگه می‌داریم.
حیران
2010-12-15T16:28:18
فرو ماند از سخت چون نقش بر سنگبا سلام سخن درست هست---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
توانا
2020-05-09T23:05:45
این ابیات به بهترین وجه سیر زندگی انسان و به زیستی او را به تصویر کشیده است.
سهراب فرسیو
2021-02-26T14:44:46
این بیت: چو شصت آمد نشست آمد پدیدارچو هفتاد آمد افتاد آلت از کاردر نسخه‌ای چنین درج شده است:چو شصت آمد نشست آمد به دیواردر لغتنامه‌ی مرحوم دهخدا معنی کلمه‌ی "نشست" را جستجو کردم، هیچ‌‌یک از معانی مختلف "نشست" (تخت، سریر، صندلی و غیره) مناسب برای درک معنی مصرع اول این بیت نبود، جز اینکه "... نشست آمد به‌دیوار" را بپذیریم. در این صورت تنها یکی از معانی "نشست" در لغتنامه‌ی دهخدا به‌این بیت معنا می‌دهد: «مقعد. اِست. دُبر.» (یادداشت دهخدا).یعنی وقتی به‌شصت سالگی رسیدی و مثلاً خواستی شلوار به‌تن کنی، باید "نشست" را به‌دیوار تکیه بدهی، والا ممکن است به‌زمین بیفتی‌.
منوچهر برومند م ب سها
2018-01-10T02:05:33
در بیت سیزدهم ، نحوه نگارش مصرع دوم مخل معنی است ، زر اندر سیم ترزین می توان زیستترزین :که در لغت به معنی با وقار گردیدن و محجوب نمودن و قابل احترا م کردن و نیز تعظیم و تفخیم و آرمیده گردانیدن است ، مفید معنی مصراع دوم بیت است که می گوید: زر با سیم همزیستی و همآهنگی و هم آرائی و سنخیت دارد و در تکمیل معنی وپرسش مصراع نخستین است که می پرسد :غرض از اندودنِ مَس به زر چیست؟! زر با سیم ترزین می یابد
روفیا
2017-04-05T16:41:12
گوپسند؟!
سعید
2018-12-17T11:01:15
با سلام و ادب در بیت زیر:به هشتاد و نود چون در رسیدیبسا سخنی که از گیتی کشیدیگویا اشتباه تایپیست و بجای «سخنی» باید «سختی»باشد.
رضا
2018-07-29T14:40:05
مسی را زر بر اندودن غرض چیستزر اندر سیم‌تر زین می‌توان زیستمنظور پرهیز از ظاهر سازی و ریا است. نباید روی مس را با زر پوشاند ولی اگر در نقره مذاب زر باشد، یعنی اگر درونت بهتر از ظاهرت باشد، می توانی زندگی کرد
رضا
2018-07-28T13:45:22
مسی بینی زری بر رو کشیدهبه مرداری گلابی بر دمیده
رضا درویشی
2022-09-30T14:24:37.3286736
سلام دوست عزیز ، شاعر قصد گفتن شرایط سن های مختلف را داشته و فرمودن ، چو شصت آمد نشست آمد به دیوار یعنی:بعد از شصت سالگی به دلیل ناتوانی پای دیوار نشسته ، این میتونه استعاره به مشکلات کمردرد داشته باشه که در این سن به وجود میاد ، و  اگر چوشصت آمد نشست آمد پدیدار هم در نظر بگیریم باز هم  تفاوت زیادی در معنی نداریم ،یعنی:بعد از سن شصت سالگی ناتوان میشوی