گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

نظامی:چو خسرو دور شد زان چشمه آب ز چشم آب‌ریزش دور شد خواب

❈۱❈
چو خسرو دور شد زان چشمه آب ز چشم آب‌ریزش دور شد خواب
به هر منزل کز آنجا دورتر گشت ز نومیدی دلش رنجورتر گشت
❈۲❈
دگر ره شادمان می‌شد به امید که برنامد هنوز از کوه خورشید
چو من زین ره به مشرق می‌شتابم مگر خورشید روشن را بیابم
❈۳❈
چو گل بر مرز کوهستان گذر کرد نسیمش مرزبانان را خبر کرد
عمل‌داران برابر می‌دویدند زر و دیبا به خدمت می‌کشیدند
❈۴❈
بتانی دید بزم‌افروز و دلبند به روشن‌روی خسرو آرزومند
خوش آمد با بتان پیوندش آنجا مقام افتاد روزی چندش آنجا
❈۵❈
از آنجا سوی موقان سر بدر کرد ز موقان سوی باخرزان گذر کرد
مهین بانو چو زین حالت خبر یافت به خدمت کردن شاهانه بشتافت
❈۶❈
به استقبال شاه آورد پرواز سپاهی ساخته با برگ و با ساز
گرامی نزلهای خسروانه فرستاد از ادب سوی خزانه
❈۷❈
ز دیبا و غلام و گوهر و گنج دبیران را قلم در خط شد از رنج
فرود آمد به درگاه جهاندار جهاندارش نوازش کرد بسیار
❈۸❈
بزیر تخت شه کرسی نهادند نشست اوی و دگر قوم ایستادند
شهنشه باز پرسیدش که چونی که بادت نو به نو عیشی فزونی
❈۹❈
به مهمانیت آوردم گرانی مبادت درد سر زین میهمانی
مهین بانو چو دید آن دلنوازی ز خدمت داد خود را سرفرازی
❈۱۰❈
نفس بگشاد چون باد سحرگاه فرو خواند آفرینها در خور شاه
بدان طالع که پشتش را قوی کرد پناهش بارگاه خسروی کرد
❈۱۱❈
یکی هفته به نوبت گاه خسرو روان می‌کرد هر دم تحفه نو
پس از یک هفته روزی کانچنان روز ندیده‌است آفتاب عالم‌افروز
❈۱۲❈
به سرسبزی نشسته شاه بر تخت چو سلطانی که باشد چاکرش بخت
ز مرزنگوش خط نو دمیده بسی دل را چو طره سر بریده
❈۱۳❈
بساط شه ز یغمائی غلامان چو باغی پر سهی سرو خرامان
به جوش آمد سخن در کام هر کس به مولائی بر آمد نام هر کس
❈۱۴❈
به رامش ساختن بی‌دفع شد کار به حاجت خواستن بی‌رفع شد یار
مهین بانو زمین بوسید و بر جست به خسرو گفت ما را حاجتی هست
❈۱۵❈
که دارالملک بردع را نوازی زمستانی در آنجا عیش سازی
هوای گرمسیر است آنطرف را فراخیها بود آب علف را
❈۱۶❈
اجابت کرد خسرو گفت برخیز تو می‌رو کامدم من بر اثر نیز
سپیده دم ز لشگرگاه خسرو سوی باغ سپید آمد روارو
❈۱۷❈
وطن خوش بود رخت آنجا کشیدند ملک را تاج و تخت آنجا کشیدند
ز هر سو خیمه‌ها کردند بر پای گرفتند از حوالی هر کسی جای
❈۱۸❈
مهین بانو به درگاه جهانگیر نکرد از شرط خدمت هیچ تقصیر
شه آنجا روز و شب عشرت همی کرد می تلخ و غم شیرین همی خورد

فایل صوتی خمسه بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها