نظامی:کلید رای فتح آمد پدید است که رای آهنین زرینکلید است
❈۱❈
کلید رای فتح آمد پدید است
که رای آهنین زرینکلید است
ز صد شمشیرزن رای قوی به
ز صد قالب کلاه خسروی به
❈۲❈
به رایی لشگری را بشکنی پشت
به شمشیری یکی تا ده توان کشت
چو آگه گشت بهرام قویرای
که خسرو شد جهان را کارفرمای
❈۳❈
سرش سودای تاج خسروی داشت
به دست آورد چون رای قوی داشت
دگر کاین تهمتش بر طبع ره کرد
که خسرو چشم هرمز را تبه کرد
❈۴❈
نبود آگه که چون یوسف شود دور
فراق از چشم یعقوبی برد نور
بهر کس نامهای پوشیده بنوشت
بر ایشان کرد نقش خوب را زشت
❈۵❈
کزین کودک جهانداری نیاید
پدرکش پادشاهی را نشاید
بر او یک جرعه می همرنگ آذر
گرامی تر ز خون صد برادر
❈۶❈
ببخشد کشوری بر بانگ رودی
ز ملکی دوستتر دارد سرودی
ز گرمی ره به کار خود نداند
ز خامی هیچ نیک و بد نداند
❈۷❈
هنوز از عشقبازی گرم داغست
هنوزش شور شیرین در دماغست
ازین شوخ سرافکن سر بتابید
که چون سر شد سر دیگر نیابید
❈۸❈
همان بهتر که او را بند سازیم
چنین با آب و آتش چند سازیم
مگر کز بند ما پندی پذیرد
وگرنه چون پدر مرد او بمیرد
❈۹❈
شما گیرید راهش را به شمشیر
که اینک من رسیدم تند چون شیر
به تدبیری چنین آن شیر کینخواه
رعیت را برون آورد بر شاه
❈۱۰❈
شهنشه بخت را سرگشته میدید
رعیت را ز خود برگشته میدید
به زر اقبال را پرزور میداشت
به کوری دشمنان را کور میداشت
❈۱۱❈
چنین تا خصم لشگر در سر آورد
رعیت دست استیلا بر آورد
ز بیپشتی چو عاجز گشت پرویز
ز روی تخت شد بر پشت شبدیز
❈۱۲❈
در آن غوغا که تاج او را گره بود
سری برد از میان کز تاج به بود
کیانی تاج را بیتاجور ماند
جهان را بر جهانجوی دگر ماند
❈۱۳❈
چو شاهنشه ز بازیهای ایام
به قایم ریخت با شمشیر بهرام
به شطرنج خلاف این نطع خونریز
به هر خانه که شد دادش شه انگیز
❈۱۴❈
به صد نیرنگ و دستان راه و بیراه
به آذربایگان آورد بنگاه
وز آنجا سوی موقان کرد منزل
مغانه عشق آن بتخانه در دل
کامنت ها