گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

نظامی:چو سر بر کرد ماه از برج ماهی مه پرویز شد در برج شاهی

❈۱❈
چو سر بر کرد ماه از برج ماهی مه پرویز شد در برج شاهی
ز ثورش زهره وز خرچنگ برجیس سعادت داده از تثلیث و تسدیس
❈۲❈
ز پرگار حمل خورشید منظور بدلو اندر فکنده بر زحل نور
عطارد کرده ز اول خط جوزا سوی مریخ شیرافکن تماشا
❈۳❈
ذنب مریخ را می‌کرده در کاس شده چشم زحل هم کاسه راس
بدین طالع کز او پیروز شد بخت ملک بنشست بر پیروزه گون تخت
❈۴❈
بر آورد از سپیدی تا سیاهی ز مغرب تا به مشرق نام شاهی
چو شد کار ممالک برقرارش قوی‌تر گشت روز از روزگارش
❈۵❈
کشید از خاک تختی بر ثریا در او گوهر به کشتی در به دریا
چنان کز بس گهرهای جهان‌تاب به شب تابنده‌تر بودی ز مهتاب
❈۶❈
بر آن تخت مبارک شد چو شیران مبارک‌باد گفتندش دلیران
جهان خرم شد از نقش نگینش فروخواند آفرینش آفرینش
❈۷❈
ز عکس آنچنان روشن جنابی خراسان را درافزود آفتابی
شد آواز نشاط و شادکامی ز مرو شاهجان تا بلخ بامی
❈۸❈
چو فرخ شد بدو هم تخت و هم تاج در آمد غمزه شیرین به تاراج
نه آن غم را ز دل شایست راندن نه غم‌پرداز را شایست خواندن
❈۹❈
به حکم آنکه مریم را نگه داشت کز او بر اوج عیسی پایگه داشت
اگر چه پادشاهی بود و گنجش ز بی‌یاری پیاپی بود رنجش
❈۱۰❈
نمی‌گویم طرب حاصل نمی‌کرد طرب می‌کرد لیک از دل نمی‌کرد
گهی قصد نبید خام کردی گهی از گریه می در جام کردی
❈۱۱❈
گهی گفتی به دل کای دل چه خواهی ز عالم عاشقی یا پادشاهی
که عشق و مملکت ناید بهم راست ازین هر دو یکی می‌بایدت خواست
❈۱۲❈
چه خوش گفتند شیران با پلنگان که خر کره کند یا راه زنگان
مرا با مملکت گر یار بودی دلم زین ملک برخوردار بودی
❈۱۳❈
بخرم گر فروشد بخت بیدار به صد ملک ختن یک موی دلدار
شبی در باغ بودم خفته با یار به بالین بر نشسته بخت بیدار
❈۱۴❈
چو بختم خفت و من بیدار گشتم بدینسان بی‌دل و بی‌یار گشتم
کجا آن نوبه‌نو مجلس نهادن بهشت عاشقان را در گشادن
❈۱۵❈
نشستن با پریرویان چون نوش شهنشاه پریرویان در آغوش
کجا شیرین و آن شیرین زبانی به شیرینی چو آب زندگانی
❈۱۶❈
کجا آن عیش و آن شبها نخفتن همه شب تا سحر افسانه گفتن
کجا آن تازه گلبرگ شکربار شکر چیدن ز گلبرگش به خروار
❈۱۷❈
عروسی را بدان روئین حصاری ز بازو ساختن سیمین عماری
گهش چون گل نهادن روی بر روی گهش بستن چو سنبل موی بر موی
❈۱۸❈
گهی مستی شکستن بر خمارش گهی پنهان کشیدن در کنارش
گهی خوردن میی چون خون بدخواه گهی تکیه زدن بر مسند ماه
❈۱۹❈
سخن‌هائی که گفتم یا شنیدم خیالی بود یا خوابی که دیدم
مرا گویند خندان شو چو خورشید که انده بر نتابد جای جمشید
❈۲۰❈
دهن پر خنده خوش چون توان کرد درو یا خنده گنجد یا دم سرد
کرا جویم کرا خوانم به فریاد بهاری بود و بربودش ز من باد
❈۲۱❈
خیال از ناجوانمردی همه روز به عشوه می‌فزاید بر دلم سوز
ز بی‌خصمی گر افزون گشت گنجم ز بی‌یاری درافزوده‌است رنجم
❈۲۲❈
من آن مرغم که افتادم به ناکام ز پشمین خانه در ابریشمین دام
چو من سوی گلستان رای دارم چه سود ار بند زر بر پای دارم
❈۲۳❈
نه بند از پای می‌شاید بریدن نه با این بند می‌شاید پریدن
غم یک تن مرا خود ناتوان کرد غم چندین کس آخر چون توان خورد
❈۲۴❈
مرا باید که صد غمخوار باشد چون من صد غم خورم دشوار باشد
ز خر برگیرم و بر خود نهم بار خران را خنده می‌آید بدین کار
❈۲۵❈
مه و خورشید را بر فرش خاکی ز جمعیت رسید این تابناکی
پراکنده‌دلم بی‌نور از آنم نیم مجموع‌دل رنجور از آنم
❈۲۶❈
ستاره نیز هم ریحان باغند پراکندند از آن ناقص چراغند
شراره زان ندارد پرتو شمع که این نور پراکنده است و آن جمع
❈۲۷❈
نه خواهد دل که تاج و تخت گیرم نه خواهم من که با دل سخت گیرم
دل تاریک‌روزم را شب آمد تن بیمارخیزم را تب آمد
❈۲۸❈
نمی‌شد موش در سوراخ کژدم به یاری جایروبی بست بر دم
سیاهک بود زنگی خود به دیدار به سرخی می‌زند چون گشت بیمار
❈۲۹❈
دگر ره بانگ زد بر خود به تندی که با دولت نشاید کرد کندی
چو دولت هست بخت آرام گیرد ز دولت با تو جانان جام گیرد
❈۳۰❈
سر از دولت کشیدن سروری نیست که با دولت کسی را داوری نیست
کس از بی‌دولتی کامی نیابد به از دولت فلک نامی نیابد
❈۳۱❈
به دولت یافتن شاید همه کام چو دانه هست مرغ آید فرادام
تو گندم کار تا هستی برآرد گیا خود در میان دستی برآرد
❈۳۲❈
به هر کاری در از دولت بود نور که باد از کار ما بی‌دولتی دور
بسی بر خواند ازین افسانه با دل چو عشق آمد کجا صبر و کجا دل
❈۳۳❈
صبوری کرد با غم‌های دوری هم آخر شادمان شد زان صبوری

فایل صوتی خمسه بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن بار دوم

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

کیهان
2021-09-12T22:26:34.1513806
با درود فراوان چه خوش گفتند شیران با پلنگان که:خر کره کند یا راه زنگان یعنی شیران به پلنگان گفتند:خر یا کره می آورد یا راه زنگان(زنجان)را طی میکند چون طی راه زنجان سخت است چنانکه خر در آن راه کره می اندازد.این مثل در آن زمان معروف بوده ولی امروز فراموش شده و شان نزول آنکه چرا شیران با پلنگان این سخن گفتند در دست نیست و در هر حال مقصود معلوم است سر بلند باشید.
سُحا فرامهر
2022-03-11T23:00:34.3478134
نکته بسیار خوبی بود. درود بر شما.
آرش ثروتیان
2022-05-06T13:01:04.6232251
با سلام چه خوش گفتند شیران پایلنگان/ با پلنگان که:خر کره کند با راه زنگان چه دلیلی دارد که شیران با پلنگان چنین صحبتی کرده باشند؟احتمال دارد که نظامی از صنعت تصحیف استفاده کرده است. «پایلنگان= پای لنگان» مشابه با پلنگان نوشته می شود.همچنین «پایلنگان= پالنگان» نام شهری در کردستان است. در زیر بنده دو معنی را پیشنهاد می کنم. 1- پایلنگان را به معنی شهر کردستان بگیریم. همچنین صورت پای لنگان را هم در پیش چشم داشته باشیم.یعنی شیرمردان پالنگان که به محیط کوهستانی آنجا عادت دارند نیز در راه زنجان با دشواری مواجه هستند.  همچنین شیران در حالی که لنگ لنگان راه می رفتند ضرب المثل معروف را که خر در راه زنجان کره می اندازد را گفتند.با توجه به اینکه مادر نظامی کرد بوده است احتمالا از پالنگان آگاهی داشته است.2- نکتۀ دیگر که شاید به یافتن دقیقتر معنی کمک کند این است که کوههای قافلانکوه در منطقه زنجان واقع است. قافلان در ترکی به معنی پلنگ است معنی می دهد. در این صورت پلنگان را بایستی نام منطقۀ قافلانکوه تلقی نماییم.  در این صورت بایستی گفت که شیران خطاب به منطقه «پلنگان =قافلانکوه» چنین صحبتی کردند.