نظامی:به فرح فالی و فیروزمندی سخن را دادم از دولت بلندی
❈۱❈
به فرح فالی و فیروزمندی
سخن را دادم از دولت بلندی
طراز آفرین بستم قلم را
زدم بر نام شاهنشه رقم را
❈۲❈
سر و سر خیل شاهان شاه آفاق
چو ابرو با سری هم جفت و هم طاق
ملک اعظم اتابک داور دور
که افکند از جهان آوازه جور
❈۳❈
ابو جعفر محمد کز سر جود
خراسان گیر خواهد شد چو محمود
جهانگیر آفتاب عالم افروز
بهر بقعه قِران ساز و قرین سوز
❈۴❈
دلیل آنک آفتاب خاص و عام است
که شمسالدین و الدنیاش نام است
چنان چون شمس کانجم را دهد نور
دهد ما را سعادت چشم بد دور
❈۵❈
در آن بخشش که رحمت عام کردند
دو صاحب را محمد نام کردند
یکی ختم نبوت گشته ذاتش
یکی ختم ممالک بر حیاتش
❈۶❈
یکی برج عرب را تا ابد ماه
یکی ملک عجم را از ازل شاه
یکی دین را ز ظلم آزاد کرده
یکی دنیا به عدل آباد کرده
❈۷❈
زهی نامی که کرد از چشمهٔ نوش
دو عالم را دو میمش حلقه در گوش
ز رشک نام او عالم دو نیم است
که عالم ، یکی او را دو میم است
❈۸❈
به ترکان قلم بینسخ تاراج
یکی میمش کمر بخشد یکی تاج
به نور تاجبخشی چون درخش است
بدین تایید نامش تاج بخش است
❈۹❈
چو طوفی سوی جود آرد وجودش
ز جودی بگذرد طوفان جودش
فلک با او کرا گوید که برخیز
که هست این قایم افکن قایم آویز
❈۱۰❈
محیط از شرم جودش زیر افلاک
جبینواری عرق شد بر سر خاک
چو دریا در دهد بیتلخ روئی
گهر بخشد چو کان بیتنگ خوئی
❈۱۱❈
ببارش تیغ او چون آهنین میغ
کلید هفت کشور نام آن تیغ
جهت شش طاق او بر دوش دارد
فلک نه حلقه هم در گوش دارد
❈۱۲❈
جهان چون مادران گشته مطیعش
بنام عدل زاده چون ربیعش
خبرهائی که بیرون از اثیر است
به کشف خاطر او در ضمیر است
❈۱۳❈
کدامین علم کو در دل ندارد
کدام اقبال کو حاصل ندارد
به سر پنجه چو شیران دلیر است
بدین شیر افکنی یارب چه شیر است؟
❈۱۴❈
نه با شیری کسی را رنجه دارد
نه از شیران کسی هم پنجه دارد
سنانش ، موی باریکی سترده
ز چشم موی بینان موی برده
❈۱۵❈
ز هر مقراضه کو چون صبح رانده
عدو چون میخ در مقراض مانده
زهر شمشیر کو چون صبح جسته
مخالف چون شفق در خون نشسته
❈۱۶❈
سمندش در شتاب آهنگ بیشی
فلک را هفت میدان داده پیشی
زمین زیر عنانش گاو ریش است
اگر چه هم عنان گاومیش است
❈۱۷❈
کله بر چرخ دارد فرق بر ماه
کله داری چنین باید زهی شاه
همه عالم گرفت از نیک رائی
چنین باشد بلی ظِلِّ خدائی
❈۱۸❈
سیاهی و سپیدی هر چه هستند
گذشت از کردگار او را پرستند
زرهپوشان دریای شکن گیر
به فرق دشمنش پوینده چون تیر
❈۱۹❈
طرفداران کوه آهنین چنگ
به رجم حاسدش برداشته سنگ
گلوی خصم وی سنگین درایست
چو مغناطیس از آن آهنربایست
❈۲۰❈
نشد غافل ز خصم آگاهی این است
نخسبد شرط شاهنشاهی این است
اتابک ایلد گز شاه جهان گیر
که زد بر هفت کشور چار تکبیر
❈۲۱❈
دو عالم را بدین یک جان سپرده است
چو جانش هست نتوان گفت مرده است
جهان زنده بدین صاحبقران است
درین شک نیست کو جان جهان است
❈۲۲❈
جز این یکسر ندارد شخص عالم
مبادا کز سرش موئی شود کم
کس از مادر بدین دولت نزاده است
حبش تا چین بدین دولت گشاده است
❈۲۳❈
فکنده در عراق او باده در جام
فتاده هیبتش در روم و در شام
صلیب زنگ را بر تارک روم
به دندان ظفر خائیده چون موم
❈۲۴❈
سپاه روم را کز ترک شد پیش
به هندی تیغ کرده هندوی خویش
شکارستان او ابخاز و دربند
شبیخونش به خوارزم و سمرقند
❈۲۵❈
ز گنجه فتح خوزستان که کرده است؟
ز عمان تا به اصفاهان که خورده است؟
ممیراد این فروغ از روی این ماه
میفتاد این کلاه از فرق این شاه
❈۲۶❈
هر آن چیزی که او را نیست مقصود
به آتش سوخته گر هست خود عود
هر آنکس کز جهان با او زند سر
در آب افتاد اگر خود هست شکر
❈۲۷❈
هر آن شخصی که او را هست ازو رنج
به زیر خاک باد ار خود بود گنج
کامنت ها