حکیم نزاری:چو از دور خواند تورا پادشاه بنزدیک خویشت دهد جایگاه
❈۱❈
چو از دور خواند تورا پادشاه
بنزدیک خویشت دهد جایگاه
اگر چند جای نشست تو نیست
ولی در مکاس تکلّف مَایست
❈۲❈
چو فرمود حالی بباید نشست
دل و هوش در گفته ی شاه بست
که آن از پی حرمت و جاه تست
دگر از پی رُتبت و راه تست
❈۳❈
تو را از برای مهمّات خویش
طلب کرد، بنشاند یک لحظه پیش
فرود آی و نیکو سخن گوش کن
دل و دیده و جان و تن هوش کن
❈۴❈
چو پردخته گشت از سخن پادشاه
سبک خیز و باز آی با جایگاه
گر افتد به رسم جهان ماتمی
که واقع شود پادشا را غمی
❈۵❈
نباید ورا تعزیت پیش بزد
که کار بزرگان نگیرند خرد
به خرسندیش رهنمویی مکن
ملک را دلالت به دونی مکن
❈۶❈
ملک را چنان درنیابد آلم
که یابد احاطت بر و دستِ غم
ولیکن سخن های پاکیزه گوی
ز ایّام سرسبزی شاه گوی
❈۷❈
وزان پس نباید از آن یاد کرد
که ایّام بیداد اگر داد کرد
وگر شاه پیدا کند با تو راز
غم دل نهد در میان با تو باز
❈۸❈
روا باشد ار باز جویی دلش
که اندک تسلّی شود حاصلش
به شیرین زفانی حدیثی سگال
که سود آورد عقل بر وقت و حال
❈۹❈
و گر پادشا را رسد نکبتی
که در انحطاط افتد از رتبتی
و گر دشمنی بر سر آید فراز
کند دست ناگه به مُلکش دراز
❈۱۰❈
و گر بر ضمیرش رود فکرتی
کز انواع حادث شود فترتی
به خدمت در افزای و شفقت نمای
دلش را به دست آر و منشین ز پای
❈۱۱❈
ز درگاه غایب مشو یک زمان
مهمّات دریاب و مُهمَل ممان
تکاسل مکن تا نباید شنید
که چون نکبتی دید دم در کشید
❈۱۲❈
به همت بر افلاک و انجم خرام
که معکوس سر زیر باشد مدام
هر آن آرزو و هوا و هوس
که خواهی و داری بدان دسترس
❈۱۳❈
به یک یک مرادت نکو کن نگاه
که هست اندر آن طاعت پادشاه
ببین تا پسند رضای وی است
بدان سمت رو کاقتضای وی است
❈۱۴❈
چو دیدی موافق یکی با دگر
در آن آرزو سعی کن کارگر
وگر ناموافق نماید گریز
چو بینی ز نامتّفق رستخیز
❈۱۵❈
برون کن ز سر آن هوا و هوس
وفاق از مخالف ندیدست کس
از آن نقش لوحِ ضمیرت بشوی
مشو پس رو نفس بیهوده گوی
❈۱۶❈
هر آن راحت و لذّتی کان تر است
چو با پادشا نیست رنج و عناست
ز عُمر ای نزاری بر آنگه خوری
که بر نعمت شاه شکر آوری
❈۱۷❈
چو شد خشمگین بر کسی پادشاه
به غفلت مکن جانب او نگاه
گرت خویش و خون است و پیوند و دوست
ترا شیوه شاه بودن نکوست
❈۱۸❈
و گر از کسی گشت خشنود باز
که دشمن بُوَد با تو، کینه مساز
چو او خشم گیرد تو هم خشم گیر
چو او درپذیرد تو هم درپذیر
❈۱۹❈
مپرس آنک جرم گنهکار چیست
و گر خدمت، آنِ وفادار چیست
یکی مستحقّ عتاب و عناست
دگر یک سزاوار فضل و عطاست
❈۲۰❈
که شرط خدم با خداوندگار
چنین است و رسمی است مردانه وار
که با دشمن و دوست در جنگ و شور
بُوَد دشمن و دوست تا نفخ صور
کامنت ها