حکیم نزاری:به مستی سخاوت بود نا پسند اگر عاقلی بشنو این طرفه پند
❈۱❈
به مستی سخاوت بود نا پسند
اگر عاقلی بشنو این طرفه پند
گرت بخشش از حدِّ و انصاف رفت
دریغا که نامت به اتلاف رفت
❈۲❈
وگر خود به ناحق کنی با وجود
دریغا که امساک بهتر که جود
ازین یک به حسرت ندامت خوری
وزان یک به غیرت ملامت بری
❈۳❈
سخاوت که از طبع خیزد جداست
تکلّف سخا نیست عکس سخاست
به مستی اگر حاتم طی بود
چو بخشش کند نام بَر می بود
❈۴❈
همین باز گویند کز رویِ دست
چنین ها بسی آید از مردِ مست
به مستی ز چیزی که بخشیده اند
خطاهای مستان پسندیده اند
❈۵❈
پسندیدة عقل بخشودن است
که بخشوده در بخشش افزودن است
مقاماتِ بخشایش آسایش است
که بخشش هم از فیض بخشایش است
❈۶❈
به مستی ببخشای بر زیر دست
زبردست را خود سر پنجه هست
چو هشیار گشتی ببخش و بده
نگه دار سر بر سر هم منه
❈۷❈
چو دستت دهد پای مردی نکوست
کرم کن کرم کار پاکیزه خوست
و گر تنگ دستی ز خرج فراخ
حذر کن مبر شیشه در سنگلاخ
❈۸❈
به مقدار سرمایه و دستگاه
به حق خود و مستحق کن نگاه
اگر شاه مست است اگر هوشیار
سخاوت کند از سرِ اختیار
❈۹❈
نه ممکن که کاری کند ناپسند
گر از گنجِ دانش بود بهره مند
کسی کو گهردار باشد چو تیغ
چه نقصانش از بخشش بی دریغ
❈۱۰❈
بود راست چون کوزة خرج گر
تهی شد یکی پرشود ده دگر
کجا دخل هر روزه آید فراز
توان خرج کردن به اندازه باز
❈۱۱❈
مخور ناشتا تا توانی شراب
وگر باید انگشت زد بر تراب
کسی را که دیدی غذا کشته راح
نبینی ازو بیش خیر و فلاح
❈۱۲❈
وگر خورده باشی تو او را نکوست
وگر او را می خورد غالب اوست
چو دانی که او خورد خواهد ترا
غذای خودش کرد خواهد ترا
❈۱۳❈
مخور بیش چون او تو را می خورد
ز ره دور شو تا بلا بگذرد
کامنت ها