حکیم نزاری:چو نقلی گرفتی به دندانِ تنگ گراینده تسکین پذیرد به سنگ
❈۱❈
چو نقلی گرفتی به دندانِ تنگ
گراینده تسکین پذیرد به سنگ
به دندان حوالت مکن کارِ سنگ
که بازش به گوهر نیاری به چنگ
❈۲❈
نگه دارش از استخوان زینهار
توهم این نصیحت زمن یاددار
که من از پدر کردم این پند گوش
ازین شرط تابرنگردی بکوش
❈۳❈
توهم ای پسر از پدر یاددار
که من از پدر داشتم یادگار
سپاس از خدا کاندرین شست و پنج
ز دندان نه زحمت کشیدم نه رنج
❈۴❈
برومند بودم ز پند پدر
تو نیز از پدر باریا بهره بر
مکن خسته دندان به بادام سخت
که از نقل محکم شود لخت لخت
❈۵❈
سر پسته بشکن به سنگ ای پسر
در بسته نتوان شکستن به سر
چو رخنه شود در مصافی درست
شود پای استاده برجای سست
❈۶❈
ندارد چو لشکر بجنبد ز جای
یکی در هزیمت نیفشرده پای
مه اندازشان در پی یک دگر
مجنبان بلا تا نیاید به سر
کامنت ها