حکیم نزاری:اگر دست واگیری از کارِ من نماند زمن جز من ای یارِ من
❈۱❈
اگر دست واگیری از کارِ من
نماند زمن جز من ای یارِ من
مگر هم تو رحمت کنی ورنه پس
چه خیزد ز گفتار و کردارِ من
❈۲❈
سرم را به دستِ عنایت بپوش
مگر از عدم برکشی خارِ من
اگر گردِ عالم بگردانی اَم
به جز کویِ تو نیست هنجارِ من
❈۳❈
تو بیرون بر از من مرا زآن که نیست
سفر کردن از خویشتن کارِ من
به جز روی تو نیست محرابِ دل
به جز نامِ تو نیست تکرار من
❈۴❈
مکن سرگرانی که تدبیر نیست
به بازویِ عقل سبکسار من
نه آخر نزاریِ زارِ توم
ببخشای بر ناله ی زارِ من
❈۵❈
به چشمانِ مستت که با غمزگان
بگو تا نجویند آزارِ من
کامنت ها