حکیم نزاری:ای که ندانی که چیست حالِ من و یارِ من بیش ملامت مکن غافلی از کارِ من
❈۱❈
ای که ندانی که چیست حالِ من و یارِ من
بیش ملامت مکن غافلی از کارِ من
چند بطون و ظهور عاشق و عینِ حضور
منتظران را وقوف نیست بر اسرارِ من
❈۲❈
از من و از خود مگو کز شرفِ یار من
نیست ملک را مجال در حرمِ یار من
مملکتِ جان و دل وقفِ غمش کردهام
عشق گواهی دهد بر خط و اقرارِ من
❈۳❈
عشق مرا هرکسی تهمتِ دیگر نهد
بیخبر از من که چیست شیوه و هنجارِ من
با که توان گفت باز آنچه مرا کشف شد
زآن که نیارد کسی طاقتِ گفتارِ من
❈۴❈
گر شود آگه که چیست در دلِ پر آتشم
جامه بسوزد چو پوست بر بدنِ زارِ من
هرکس از آنجا که اوست مینهدم تهمتی
هرچه بتر گو بگو کم غم و تیمارِ من
❈۵❈
حاسدِ شوریده بخت گر غرضی میکند
نیست تفاوت مرا گو بکن انکارِ من
طرفه نباشد که خام عیب نزاری کند
سوخته داند که چیست آتش هموارِ من
کامنت ها