حکیم نزاری:تا از برِ من رفتی رفتهست قرار از من زارم چو میانِ تو ایکرده کنار از من
❈۱❈
تا از برِ من رفتی رفتهست قرار از من
زارم چو میانِ تو ایکرده کنار از من
گر تو نکنی محوم از آینۀ خاطر
کس در دو جهان دیگر گو یاد میار از من
❈۲❈
گو عقل درین حالت تشنیع مزن باری
یا پای درین ره نه یا دست بدار از من
گر بیخودییی کردم آشفته چنین باشد
تو شرطِ بزرگی را خرده مشمار از من
❈۳❈
من بلبلِ مشتاقم شوریدۀ گلرویی
مشنو که برآید دم بینالۀ زار [از] من
من بر سر راهِ تو با چشمِ دُر افشانم
تشریفِ وصال از تو ترتیبِ نثار از من
❈۴❈
گر وعده نمیدادی وصل تو نزاری را
هجر تو برآوری یکباره دمار از من
کامنت ها