حکیم نزاری:عشق با هر کس که گردد هم نشین هم ز کفر آزاد ماند هم ز دین
❈۱❈
عشق با هر کس که گردد هم نشین
هم ز کفر آزاد ماند هم ز دین
کفر و دین بگذار و صورت محو کن
مردِ عاشق را نه آن باشد نه این
❈۲❈
کی رسی بر آسمان شوق عشق
نا شده در پای سربازان زمین
از درون خانه آگه کی شود
تابرون باشی ز در چون زو فرین
❈۳❈
تا نیابی در حریم عشق راه
کی بود علم الیقین عین الیقین
چند باشی هم چو سیم قلب خوار
چارسو در بند زر هم چون نگین
❈۴❈
دامن از بی حاصلی درکش خوشی
پس به آزادی بر افشان آستین
ذوق درویشی نمی دانی چه سود
زهر درویشان نه خوش تر ز انگبین
❈۵❈
زین بساط بی بقا برخیز زود
بعد از آن بر مسند باقی نشین
هر چه می خواهی برای دوست خواه
هر چه می بینی برای دوست بین
❈۶❈
از ولایت دوستی حشمت طلب
ور تجمّل دشمنی عزلت گزین
ور قلندر شیوه ای یکسان شمر
جور و عدل و صلح و جنگ و مهر و کین
❈۷❈
یا زن ِ زن باش رو یا مرد مرد
گه چنان تا چند باشی گه چنین
چون سخن دیوانه وارست ایمنم
از گزند نکته گیر و حرف چین
❈۸❈
بر فلک هر لحظه تحسین می کنند
آفرین باد ای نزاری آفرین
کامنت ها