حکیم نزاری:ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو جان از برایِ می که ستاند زما گرو
❈۱❈
ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو
جان از برایِ می که ستاند زما گرو
ای یار اگر نداری طاقت گریز کن
چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو
❈۲❈
میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخمِ عشق
گر هیچت اختیار بود در میان مرو
گر برگِ جای دوست نداری و راهِ دوست
در تنگنایِ عشق سرِ خویش گیر و دو
❈۳❈
ما با حواریانِ سماوات در گویم
اینک نهادهایم به دعوی قدم به گو
طوبا به چشمِ وهم مصوّر کند خطیب
بیچاره سیاه میطلبد از نهالِ نو
❈۴❈
گر سیر شد ز مؤعظۀ عاقلان دلت
تذکیرِ عاشقانه بیا و ز من شنو
إلّا به پایمردیِ جبریلِ پایمرد
بر طاقِ آسمان نتوانند بست خو
❈۵❈
در کیشِ عاشقان برافکنده عقل و حکم
در پیشِ آفتاب جهانتاب تیغ و ضو
در کشتزارِ عالمِ دنیا نزاریا
إلّا به داسِ همّتِ مردان مکن درو
❈۶❈
خواهی بهشتِ عدن بگویم ترا عیان
از حلقۀ ولایتِ عدنان برون مشو
کامنت ها