حکیم نزاری:باز آمده ای سری در آشفته ترک همه نام و ننگ خود گفته
❈۱❈
باز آمده ای سری در آشفته
ترک همه نام و ننگ خود گفته
بر هر سر کوچه ی گلی دارم
بر خاک ز خون دیده بشکفته
❈۲❈
از بس که به فکر دوست مشغولم
از خویشتنم ملال بگرفته
گر باز نظر کند به باغستان
من مست چو بلبلان آشفته
❈۳❈
در شورم و غصه های دیرینه
آغاز کنم به نکته ای سفته
او گوش نهاده بر سماع من
من خویشتن از رقیب بنهفته
❈۴❈
هیهات اگر رقیب را بینم
آویخته هم چو خوشه از چفته
تا کی کوشد نزاری مسکین
جانی به لب آمده، دلی رفته
کامنت ها