حکیم نزاری:زین پیش اگر مجنون دیوانه بُد اکنون که از شبنم عشقِ او یک قطره و جیحون که
❈۱❈
زین پیش اگر مجنون دیوانه بُد اکنون که
از شبنم عشقِ او یک قطره و جیحون که
مجنون همه ی لیلی لیلی همه ی مجنون
این جا نه دویی باشد لیلی چه و مجنون که
❈۲❈
چون موج برانگیزد چون اسب برون تازد
در معرض این و آن دریا چه و هامون که
دانم که نمیداند مفروغ ز مستأنف
گر معرفتی داری مافوق که مادون که
❈۳❈
یک جوهرِ فرد آمد در عالم کثرت عشق
بر هم زدگان دانند افسرده که مجنون که
دیرینه حکایتها با اوست نزاری را
تا خود چه کند عرضه بر رایِ همایون که
❈۴❈
خونِ رز و خونِ دل تا چند خوری هر دو
تا خود که برون آید از عهده ی این خون که
کامنت ها