حکیم نزاری:خوشا آبِ انگور در آبگینه چو سیمابِ لرزان درونِ قنینه
❈۱❈
خوشا آبِ انگور در آبگینه
چو سیمابِ لرزان درونِ قنینه
حریفِ موافق ندیمِ موفق
بت مهربان بیرقیب به کینه
❈۲❈
من و جام می هر کسی را غذایی
ضرورت بود نقل و می مرغ و چینه
من و لاپه ای بر کف و کنج گلخن
من و رقعه بر جامه بر کفش پینه
❈۳❈
قبای مرصع کلاه مغرّق
ازینها نباشد مرا در خزینه
نباشد زرم لیک در خاک پنهان
رقیبان بسیار دارم دفینه
❈۴❈
دگر مردمان را متاعی و مالی
مرا گنج حکمت بود در سفینه
به جز زرّ رخساره و اشکِ سیمین
نه سیمینه باشد مرا نی زرینه
❈۵❈
حریف موافق رقیبِ منافق
چنان دوست دارم ولیکن چنین نه
الهی امید از تو دارد نزاری
چو خواهی برون بردنش زین گلینه
❈۶❈
ازو یک نفس بر امیدِ ترحم
ز تو یک نظر در دمِ واپسینه
تو دانی و دانم که ضایع نمانم
ازین گنج پوشیده در کنج سینه
❈۷❈
محق حق گزاری کند مستحق را
ولای تو در سینه دارم رهینه
کامنت ها