حکیم نزاری:چیست آن پایبندِ دست گشای عقل فرتوت و عشق سحرنمای
❈۱❈
چیست آن پایبندِ دست گشای
عقل فرتوت و عشق سحرنمای
عقل از امر فایض است آری
عشق هم فایض است از بالای
❈۲❈
عاشقی عالمِ خوش است و مرا
نیست اکنون به عاقلان پروای
من چو اکنون نمیپرستم عقل
کوی دیوانگان گرفتم جای
❈۳❈
او سرِ خویشتن گرفت چو من
درکشیدم ازو به دامن پای
من و اکنون و جامِ جان پرور
بر جمال بتِ جهان آرای
❈۴❈
گفت و گوی سرای باقی را
نیک مستظهرم به فضل خدای
مرغ جان را نزاریا یک ره
زین نشیمن گهِ توهّم زای
❈۵❈
تا ببینی عیان به چشم عیان
بال بگشای و سوی سدره برآی
کامنت ها