حکیم نزاری:کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است که از دو دیده سرشکم روان چو سیماب است
❈۱❈
کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است
که از دو دیده سرشکم روان چو سیماب است
وداع کردم و پوشیده نیست بر عشّاق
که رستخیز قیامت وداع احباب است
❈۲❈
انیس شیفته هم صحبت است در غم دوست
مرا بتر که عذاب از وجود اصحاب است
مگر مصاحب هم رنگ خویشتن باشم
چراغ خلوت من شمع دان مهتاب است
❈۳❈
نمی خورم می و وقتی علی الضروره اگر
خورم کدام می آخر چه می که خوناب است
شب دراز و دماغ از خیال در تشویش
به خواب نیز نمیبینمش که را خواب است
❈۴❈
رقیب معتکف حضرت است گو می باش
که مار بر در فردوس نیز بواب است
مجال نیست توقف مرا به فرصت و او
ز تاب مهر من از من همیشه در تاب است
❈۵❈
نماز من نبود جز به روی دوست روا
نه قبله راست از آن سو بود که محراب است
مقلدان همه در اعتراض و غافل از آن
که من کجا ام و در حلق من چه قلاب است
❈۶❈
نزاریا طمع از یار معتقد بگسل
شنیده ای که وفا در زمانه نایاب است
بساز با خود و گر مدعی زند دم صدق
غلط مشو که چو صبح نخست کذاب است
کامنت ها