حکیم نزاری:کاشکی ما را جفا از پیشِ ما برداشتی کز وجود ناقص ما ذره ای نگذاشتی
❈۱❈
کاشکی ما را جفا از پیشِ ما برداشتی
کز وجود ناقص ما ذره ای نگذاشتی
من بر آنم کز وجودِ من برون آرد مرا
در سر ِ هر کس به حد ِ او بود پنداشتی
❈۲❈
سلطنت هم گر بدین طبل و علم بودی به حشر
دشت بان داهولِ خود آن روز هم بفراشتی
مطبخ محمود با چندان شکوه سلطنت
هم به سعی دشت بان می یافت شام و چاشنی
❈۳❈
وای ازین دیوان ِ مردم چهره یعنی نفس ما
آدم ار دانسته بودی تخمِ بد کی کاشتی
گر بدانستی که با خاک خواهد رفت خاک
چشمه ی حیوان به دست ِ خود نمی انباشتی
❈۴❈
رستمی بودی مظفر گشته بر اکوان
گر نزاری روی از اکوانِ خود برداشتی
کامنت ها