حکیم نزاری:یادِ آن وقت که با ما نظری می کردی بر سر کشتهی هجران گذری می کردی
❈۱❈
یادِ آن وقت که با ما نظری می کردی
بر سر کشتهی هجران گذری می کردی
بر رگِ جانِ من از ناوکِ مژگان هر دم
می زدی تیر و نظر با دگری می کردی
❈۲❈
هم رقیبانِ حرم را به علی رغمِ حسود
می فرستادی و و ما را خبری می کردی
روزْ روزم به شبِ وصل زبان می دادی
شبْ شبم دفعِ خمار از شکری می کردی
❈۳❈
هر سحرگاه که از خلوتِ من می رفتی
آن شب از گریه کنارم شَمَری می کردی
وعده می کردی و بر سرو قبا می بستی
بر میان دستِ نزاری کمری می کردی
کامنت ها