حکیم نزاری:دوش آمدی و خرمن ما آتشی زدی امشب بیا و باز رهان بازم از خودی
❈۱❈
دوش آمدی و خرمن ما آتشی زدی
امشب بیا و باز رهان بازم از خودی
خالی کنیم خانه ز بهرِ نزولِ دوست
لابد برون شود همه چون تو درآمدی
❈۲❈
عشقِ تو آمد و رگِ مجنون فروگذشت
اینجا چه جای عاقلی و جایِ بخردی
لیلی و یک کرشمه و سد طعنه ی حسود
ماییم و هیچ چون همه یک بار بستدی
❈۳❈
دل در غمِ تو بستم و نگشاد از تو هیچ
مهرِ تو برگرفتم و در خونِ من شدی
آری نزاریا تو همه نیک بین نه بد
ور عاشقی نُطُق مزن از نیکی و بدی
کامنت ها