حکیم نزاری:مرا گر همّتی مردانه بودی خلاصم از دلِ دیوانه بودی
❈۱❈
مرا گر همّتی مردانه بودی
خلاصم از دلِ دیوانه بودی
چنین جانم ز دل کی سیر گشتی
اگر جانانهام هم خانه بودی
❈۲❈
غلط کردم که در شریان جان است
چه میگویم که بودی یا نبودی
اگر عاقل نبودی در حجابی
چو مجنون از خرد بیگانه بودی
❈۳❈
کجا پیمان به سر دانستمی برد
اگر نه بر کفم پیمانه بودی
کبوتر گر قناعت پیشه کردی
کجا در بندِ دام و دانه بودی
❈۴❈
اگر هر مرغکی بر شمعِ تسلیم
فداییوار چون پروانه بودی
کجا چون شبپره ظلمت گزیدی
کجا چون جغد در ویرانه بودی
❈۵❈
اگر عنقا نبودی در پسِ قاف
میانِ خلق کی افسانه بودی
علی الجمله دلم زین ورطه ی شاق
اگر بیرون شدی مردانه بودی
❈۶❈
نزاری را ز مبدا تا به اکنون
همه کارش چنین مستانه بودی
همه عمرش غرامت بر غرامت
و گر شکرانه بر شکرانه بودی
❈۷❈
ازینها وارهاندی التقاطی
گرم از جانب جانانه بودی
کامنت ها