حکیم نزاری:یار مرا وعده داد بوس و کناری باز ز من کرد در میانه کناری
❈۱❈
یار مرا وعده داد بوس و کناری
باز ز من کرد در میانه کناری
از دو کنارم نداد دست میانی
گفت هنوز از میان بدار کناری
❈۲❈
هر چه برآریم از میانِ تو جانا
بحر کنارم شود سفینه گذاری
دولتِ آن کس که می خورد به تنعّم
بر ز میان و کنارِ چون تو نگاری
❈۳❈
چند ملامت کنند مدّعیانم
نیست گزیرم به هیچ حال ز یاری
رفتهام و بارها نیافتهام بار
دیدهام این بارها معاینه باری
❈۴❈
دل نه و از یار هیچ یاوریی نه
نه ره و رویی نه دیده نه سر و کاری
جای دلم خود مزلزل است و پریشان
کاش مرا مسکنی بدی و قراری
❈۵❈
قید شدی در کمندِ عشق نزاری
تا چه کنند از چو تو نزار شکاری
گر نه چنین بودییی چو ذرّه هوایی
کی بدییی بیثبات هم چو نزاری
کامنت ها