حکیم نزاری:بر ما به گناهی که نکردیم نگیری ور نیز بکردیم شفاعت بپذیری
❈۱❈
بر ما به گناهی که نکردیم نگیری
ور نیز بکردیم شفاعت بپذیری
این قاعدۀ اهل کرم نیست که احباب
از پای درآیند و توشان دست نگیری
❈۲❈
در دست رقیبم که بمیراد به خواری
مگذار که کافر ببردمان به اسیری
از باطنِ مجروح گرفتم خبرت نیست
در ظاهر آخر نظری کن که بصیری
❈۳❈
فرهاد به سنگی بر اگر صورت شیرین
کرده ست چه باشد تو مرا نقش ضمیری
ماهی، ملکی، حور بهشتی، چه وجودی
مثل تو ندیدم به چه گویم که نظیری
❈۴❈
عاقل نکند عیب جوان را که اگر شیخ
این روی ببیند بکند توبه ز پیری
بگذار که دیوانه و شوریده و مستم
مه نام و مه نسبت چه بزرگی چه امیری
❈۵❈
بوی گل و آتش به مشامت نرسیده ست
گویی که چنین هم نفس دود عبیری
تا دل نسپاری به کسی هم چو نزاری
هرگز نشوی زنده به جانی که نمیری
❈۶❈
گو خلق بکن سرزنش و عیب تو می باش
در پای من ای خار که خوش تر ز حریری
کامنت ها