حکیم نزاری:مرا تا جان و دل باشد به جای جان و دل باشی وگر این هر دو می خواهی ببر از ما بحل باشی
❈۱❈
مرا تا جان و دل باشد به جای جان و دل باشی
وگر این هر دو می خواهی ببر از ما بحل باشی
اگر با ما نپردازی و با یار دگر سازی
همان نامهربان باشی همان پیمان گسل باشی
❈۲❈
بیا یارا مشو در عهده یعهدی چنان نازک
نباید دعوییی کردن که از معنی خجل باشی
چو در گرما و سرما عاجزی اولی تر آن باشد
که در آب و هوای سازگار معتدل باشی
❈۳❈
اگر خواهی که بی مانع به جانان متصل گردی
ز ترکیب وجود خود به کلی منفصل باشی
توانی دید واحد را به نور دیده ی باطن
به شرط آنکه از کُحلِ هدایت مُکتحل باشی
❈۴❈
اگر امروز برخیزی و دریابی قیامت را
وگرنه چون گران جانان بسی در زیر گل باشی
ترا باید به کوشیدن ز خود این راز پوشیدن
بدو چون مکتحل گشتی به خود چون مشتغل باشی
❈۵❈
چنان کن تا چنان سازی کزو با خود نپردازی
چو ببریدی ز خود فی الجمله با او متصل باشی
نزاری شرط دعوی محبت چیست می دانی
که زیر سنگ آس امتحانش محتمل باشی
❈۶❈
گِل آدم به آب عشق بسرشتند از مبدا
چه گل باشی که عاشق بر گل و آب چِگِل باشی
کامنت ها