حکیم نزاری:سوختم در زمهریر از تشنگی تا به کی دارم نفیر از تشنگی
❈۱❈
سوختم در زمهریر از تشنگی
تا به کی دارم نفیر از تشنگی
سینهای دارم کدامین سینه بل
کوره ای هم چون اثیر از تشنگی
❈۲❈
ساقیا گر پایمردی می کنی
یک زمانم دست گیر از تشنگی
در نگنجد هر چه باشم منتظر
جز شرابم در ضمیر از تشنگی
❈۳❈
از اوامم ناگزیر از مفلسی
از مدامم ناگزیر از تشنگی
در دلم زن آتشِ می گو بسوز
چند باشم در زَحیر از تشنگی
❈۴❈
آتشی دیدی که باشد هم چو آب
خسته را آتش پذیر از تشنگی
چون سمندر هر که آتش خواره نیست
گو چو بوتیمار میر از تشنگی
❈۵❈
زهر خور گو منکرِ آبِ حیات
تا بسوزد در سَعیر از تشنگی
زارییی ماند از نزاری ساقیا
زرد شد هم چون زریر از تشنگی
❈۶❈
این عجایب تر که در سرمای دی
سوخت با این زمهریر از تشنگی
کامنت ها