حکیم نزاری:عشق آمد و کرد خانه خالی بنشست به امر و نهی حالی
❈۱❈
عشق آمد و کرد خانه خالی
بنشست به امر و نهی حالی
از مملکت دلم برانداخت
لشکرگه وهمی و خیالی
❈۲❈
بر حصن دماغ نام زد کرد
سودای تو را به کوتوالی
بر عقل فضول پیشه بگماشت
چشمان تورا به گوش مالی
❈۳❈
بر هجر تو وقف کرد خونم
یعنی نخورد مگر حلالی
کوی توبه من نمود کاینک
بر منزل ملک بی زوالی
❈۴❈
بازم به دهان تو نشان داد
کانک لب چشمه ی زلالی
از بس که مقصرست صبرم
شوقم به تو غالب است و غالی
❈۵❈
چشمم که ز حقه های احداق
با ابر همی کند مشالی
در پای فراق تو فشانده است
دامن دامن پر از لآلی
❈۶❈
دوشم به زبان جان یکی گفت
ای شیفته رای لاابالی
گر عاشق روی آفتابی
خفاش صفت مباش خالی
❈۷❈
چشم تو حجاب توست از این روی
محجوب بمانده ز آن جمالی
برخیز ز راه خود نزاری
گر طالب منزل وصالی
❈۸❈
اغیار نماند جز تو در راه
از دست رقیب چند نالی
بی مرگ بمیر تا بباشی
باقی به بقای لایزالی
کامنت ها