حکیم نزاری:بر آن سری که دل مستمند ما بخلی اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی
❈۱❈
بر آن سری که دل مستمند ما بخلی
اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی
تو را رسد که اگر که بر قبیله ی آدم
به حسن ناز کنی حق به دست توست بلی
❈۲❈
به بوسه ای ز تو راضی نبوده ایم بیار
که در صفا و کرم نوش لعل و بحر دلی
بیا به جان عزیزت که روزگار مبر
مجال گفت و شنو نیست تا کی از لک ولی
❈۳❈
به جان تو که ز پیکان تیر هجرانت
جراحت است مرا بر میان جان اجلی
مرا ولایت آن نیست کز تو بر بخورم
غم فراق تو جان مرا بس است ولی
❈۴❈
هدایت است غمت تا کجا فرود آید
کفایت است نه کسبی بلی که لم یزلی
محبت تو نه آنست کس دلم برود
محب معتقدم معتقد نه معتزلی
❈۵❈
هنوز بعد قیامت همان محب تو ام
کجا زوال پذیرد محبت ازلی
وفا و عهد تو محکم است در سینه چنان
که اعتقاد نزاری به خاندان علی
کامنت ها