حکیم نزاری:فرتوت عشق را نگریزد ز بی دلی ای یار بد مگوی تو باری که عاقلی
❈۱❈
فرتوت عشق را نگریزد ز بی دلی
ای یار بد مگوی تو باری که عاقلی
عیبت نمی کنم که ز مبدای کن فکان
دانسته ام که در چه مقامات مشکلی
❈۲❈
غیر تو هیچ نیست حجابی که بگذری
دانی که بعد قطع سفر در چه منزلی
صبرم نداشت طاقت حسن جمال او
آری که بر خلاف محقی است مبطلی
❈۳❈
بر ما چه اعتراض که مستیم و عاشقیم
طعنه مزن که سینه ی مجروح می خلی
گر هست از محبت آل علی اثر
بر خوان ز روزنامه ی عرفان سینجلی
❈۴❈
این جا کسی دگر نرسد جز موحدی
کورا بود محبت ذریت علی
آری نزاریا تو و آن فرخ آستان
کاقبال بر درش بنشیند به مقبلی
کامنت ها